من کودکی فوقالعادهای داشتهام. مادرم زن دانایی بود که قبل از دوران مدرسه در خانه به من خواندن و نوشتن را یاد داد. همیشه برایم کتاب میخواند و خیلی زود من با کتاب، خواندن و نوشتن انس گرفتم. بیشتر ساعات روز را در کتابخانهی مادرم و در کنار او میگذراندم. بوی کتابها و عطر دستهای مادرم، موهای همیشه بافتهاش، لبخند و نوازشهایش همیشه در حافظهی چشمهایم زنده است. مادرم عصرها پشت پیانو مینشست و گوش مرا با بهترین قطعات موسیقی کلاسیک آشنا میکرد. خانهی پدربزرگم وسط یک باغ بزرگ بود و همهی خانواده برای اعیاد و مناسبتها آنجا جمع میشدند. هیچگاه شبهای یلدا را فراموش نمیکنم که پدربزرگ برایمان حافظ میخواند و ما،
آه نه، مسخرهبازی دیگر کافیست.
حقیقت این است که مادرم اصلاً زن دانایی نبود. یک دستفروش دهاتی بود با دستهای زمختی که به ندرت برای نوازش من به سمتم روانه میشد. همهی عمر با بدبختی زندگی کرد و هیچوقت فرصت آشنایی با خواندن و نوشتن و از این جور مزخرفات را پیدا نکرد. پدرم قبل از اینکه در جنگ کشته شود، مدام من و مادرم را کتک میزد، و بعد از آن فقط مادرم بود که مرا کتک میزد. او مجبور بود به تنهایی من و دیگر بچههایش را بزرگ کند و این شدنی نبود. به همین دلیل خیلی وقتها مردهایی غریبه به خانهی ما میآمدند تا او بتواند به کمک پول آنها برایمان غذا تهیه کند. یادم نمیآید که هیچوقت موهایش را بافته باشد، موهایش همیشه نامرتب و پلشت بود، با آن چهرهی همیشه عصبانی و دادهایی که گوش هر جنبندهای را کر میکرد. مادرم هرگز چیزی از موسیقی نمیفهمید. آخر سر هم زیر دست یکی از همین مردهای غریبه جان داد تا زندگی برای من سختتر و تیرهتر از قبل شود. تیرهروزیهای زندگی به من یاد داد که با خیالبافی میتوانم زندگیام را قابل تحملتر کنم. با خیال میتوانستم همه چیز را در ذهنم تغییر دهم، میتوانستم همه چیز باشم؛ فرزند یک نجیبزاده یا فرزند یک فاحشه. داستانهای تو در تو در ذهنم ساخته میشد و من دنیای خیالاتم را هر روز گستردهتر از قبل میدیدم. حالا که به این سن و سال رسیدهام، به اندازهی مردان و زنان و کودکان بسیاری «زندگی» را تجربه کردهام. همه چیز را احساس کردهام، همه چیز را دیدهام، زندگی بیش از دیگران در من جریان داشته. با این حال مدتیست که در میان این داستانهای تو در تو به دنبال خودم میگردم، خودی که دیگر نمیدانم کیست. آخر من مردها و زنهای بسیاری بودهام.
بازدید : 228
شنبه 26 ارديبهشت 1399 زمان : 0:22